سینماهای تهران

تاریخچه و تصاویر سینماها و محل های نمایش فیلم در تهران

سینماهای تهران

تاریخچه و تصاویر سینماها و محل های نمایش فیلم در تهران

سینما فرحناز

سینما فرحناز

آدرس : میدان بروجردی ،خیابان بروجردی ،نبش کوچه ی شهید مقیمی

مالکان : محمد حسین راستی و کمال دانش و محمود امینیان و حسین افروخته 

(به نقل از کتاب:تاریخ سینمای ایران ،از آغاز تا سال 

1357،نوشته ی مسعود مهرابی،انتشارات فیلم،چاپ پنجم،زمستان 1368،صفحه ی 490)


گزارش خبرنگار مجله ی گزارش فیلم ،از سینما فرحناز در سال 1377

میدان بروجردی:از ضلع جنوبی میدان بروجردی خیابان باریکی منشعب می شود

که ساختمان سینما فرحناز در ابتدای آن قرار دارد.از خوار و بار فروشی نزدیک 

سینما درباره  آن می پرسیم:اتفاقا متوجه می شویم او(علی شاه میری) زمانی بوفه

سینما را اداره می کرد.او می گوید:"مالک اولیه سینما تیمسار شراره بود که آن را

به سه نفر فروخت.بعد از انقلاب سینما ابتدا به بنیاد شهید و سپس بنیاد کوثر 

واگذار شد.ولی بنیاد شهید دوباره آن را پس گرفت و حالا هم در اختیار ورثه 

صاحبان واقعی است.از مالکین قدیمی سینما ،محمود امینیان چندی است فوت 

کرده،محمد حسین راستی در شیراز زندگی می کند و حسین افروخته هم در 

بمباران شهید شد.بعد از انقلاب ،سینما فرحناز بین شش ماه تا یک سال کار کرد

ولی حالا ممکن است سینما را بفروشند و تخریب کنند چون چهره محل را خیلی 

زشت کرده است..." و برمی گردم و به سینما فرحناز نگاه می کنم که در رخوت

خواب ابدی فرورفته است.

گزارش زهرا امینی ادیب ،خبرنگار مجله ی گزارش فیلم از سینما فرحناز در سال 

1377

گزارش فیلم،شماره ی 111،صفحه ی 19و94


یک آمار جالب از میزان فروش و تعداد تماشاگر سینما فرحناز در سال 1355

میزان فروش:2180000  ریال 

تعداد تماشاگر:90000 نفر

از کتاب:اسنادی از موسیقی،تئاتر و سینما در ایران(1357-1300 ه.ش)،جلد سوم،

صفحه های 1386و1387،انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1379



نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 22:26

این سینما نزدیکه به محلمون بابام تعریف میکرد قدیم یه بار رفته بوده که صندلی هم نداشته پیت حلبی میزاشتن زیرشون میشستن ولی من که رد میشم میبینم خیلی دوست داشتم بازم اینجاها کار کنه آدم حس خوبی بهش میده

حسن سپاسی جمعه 31 تیر 1401 ساعت 00:08

سلام
سینما فرحناز ؛
برای بچه های محل سینما فرحناز در میدان بروجردی هم مفرح بود و هم ناز حتی در مقابل سینما آسمان آبی باکلاس آن دوران ارجحیت داشت .
سالنی نسبتا کوچک شمالی جنوبی که پرده نمایش در جنوب آن و سمت قبله بود . وارد سالن نمایش که میشدی مرز دو جایگاه بود دست راست جایگاه ۲۰ ریالی و سمت چپ تا ردیف اول ۱۵ ریالی و در ادامه محوطه خالی بدون صندلی بود تا پرده نمایش .
مکانی خنک در گرمای تابستان و گرم در زمستان. دوفیلم با یک بلیت که گاهی جمعه ها نمایش سه فیلم را هم تبلیغ می کرد اونم بدون محدودیت سانس، یعنی میتونستی صبح اولین سانس وارد سینما بشی و شب در پایان سانس آخر خارج.
اکثر بچه های محل دوست داشتند فیلم ها را به دقت و از نزدیک ببینند و به همین خاطر در جایگاه ۱۵ ریالی مستقر و تعداد قابل توجهی از دوستان به دلیل حساسیت بیشتر تمایل داشتند فیلم ها را از نمای نزدیکتر ببینند که معمولا آنان را به محوطه خالی بدون صندلی راهنمایی و اینان با رغبت گاهی از پیت حلبی استفاده و گاهی بر زمین ولو شده و یا گاهی زانوی ادب به سنگفرش سینما زده و محو تماشای فیلم می شدند و زیباترین حالت دیدن فیلم را میشد در اباصلت گندمی و فامیلشون به نام عیدی دید که مقابل هم تقریبا با زاویه ۶۰ درجه به صورت قرینه ازسمت بغل دراز کشیده و یک دستشان در زیر سر به طوری که سرشان در راس زاویه و در روبروی پرده سینما قرار و مقداری تخمه آفتابگردان روی زمین ریخته و در آرامش کامل تخمه شکسته و فیلم تماشا می کردند.
نمیدانم اینکه منم فیلم ها را همیشه از نزدیک و نزدیکتر می دیدم مشکلات مالی بود و یا دقت و تمرکز بیشتر ولی خوب می دانم که ۱۵ ریال حاصل جمع کردن پول جیبی حدود دوهفته بود تازه اگر دچار آفت نمیشد .
بالاخره ۱۵ ریال جمع و روز موعود فرا می رسید و از ترس مادرم بایستی سنجیده رفتار می کردم که متوجه نشه و به همین خاطرقبل از حرکت چندین بار خودم را به مادرم نشان و بعد دوان دوان به طرف سینما حرکت و از گذر گاه کوچه ترکا عبور و سپس با عبور از عرض مستفید و شیوا و جوادیه به سمت بالای خیابان بروجردی حرکت و بعد از تقریبا یک ربع سراسیمه به سینما می رسیدم و تقریبا همین مدت هم برای برگشت و برای ماندن در سینما تقریبا نیم ساعت بیشتر فرصت نداشتم و اگرغیبتم بیش از یکساعت طول می‌کشید حتما مادرم نگران و متوجه میشد و مشکلات بعدی.
معمولا قسمتی ازیک فیلم و دیدن برنامه آینده و بزودی سینما و قسمتی از فیلم دوم و گاهی نیم ساعت از یک فیلم و....ولی آنقدر لذت‌بخش بود که ارزش خستگی دویدن و خرج کردن پس انداز دوهفته و تهدیدهای احتمالی خانواده را داشت.
اینکه بچه های محل اکثرا نزدیک بین بودند آرامش بخش بود ولی یک روز در موقع خروج ازسالن نمایش سینما چراغهای سینما روشن و صحنه ای دیدم که مدتها فکر و ذهنم را مشغول کرده بود ، در کمال تعجب دیدم حسن همتی در جایگاه ۲۰ ریالی نشسته و تعجبم زمانی بیشتر شد که دیدم داره بستنی قیفی ۲ ریالی لیس می زنه که اگر این روزها بود حتما زیر لب زمزمه می کردم که" مگه میشه مگه داریم " ولی یادم اومد که حسن تک پسره خونه ست و میتونه تک چرخ بزنه کمااینکه در مدرسه راهنمایی کمال وجودی بارها دیده شده بود که حسن برخلاف اکثر دوستان به خرید و خوردن همزمان کیک و نوشابه مشغول بوده .
خوشبختانه اکثر بچه های محل طرفدار نقد سینما بودند و انصافا مسئولین سینما هم نقد پذیر به جز چند استثنا از جمله غلام شهبازی معروف به غلام ۹ زاری که ترجیح می داد نسیه به سینما بره و به همین خاطر مدتها در ورودی سینما با مامور کنترل ورودی سینما کلنجار و
التماس می کرد که با ۹ ریال داخل بشه و قول می‌داد که جبران کنه که عموما موفق میشد به جز روزهای تعطیل.
یک روزی که از گیشه بلیت تهیه و به مامور کنترل سینما دادم ، چون عجله داشتم به دقت حرکاتش را زیر نظر گرفته تا بتوانم سریع وارد سینما بشم که متوجه اتفاق عجیبی شدم . مامور بلیتم را گرفت و بدون اینکه بلیت را پاره کنه ، بلیت نصفه ای را از جیبش در آورد و پاره کرد و بهم داد یعنی یک چهارم بلیت و مامور سالن نمایش با همان تکه بلیت منو پذیرفت و متوجه شدم که مثلث گیشه و مامور ورودی و مامور سالن نمایش با هم هماهنگ عمل می کنند و مساعدت به امثال غلام ۹ زاری و جای دادن افراد در محوطه خالی بدون صندلی احتمالا برایشان عایدی داشته و متقاعد شدم هیچ فسادی به تنهایی راه به جایی نمی‌بره وحتما یک تیم هماهنگ و منسجم لازمه.
آخرین موردی که در خصوص سینما فرحناز به یاد دارم مربوط میشه به عصر های جمعه پس از پایان قمارهای محلی از تیله بازی و شیر یا خط و روپولی و...که پایانش موقع حسابرسی بود.
برخی که باخته بودند و بد باخته بودند که هیچ .
بعضی که برده بودند سکه ها را که تعدادی در داخل دهان بود در آورده و لبخند زنان مشغول شمارش بودند و متناسب با مقدار پولشون تصمیم می گرفتند .
برخی برای پرداخت عوارض گمرکی به شهر نوین رفته و تعدادی هم به گردش در سطح شهر و حتی باتقبل هزینه دوستان و برخی هم به سینما فرحناز.
خاطرات دوست گرامی آقا رحمت سلامی
خدانگهدار

ممنون از ذکر خاطرات شما

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد